روزمرگی..

ساخت وبلاگ

امکانات وب

امروز رو با کمردرد شروع کردم..بسکه دیروز همش خواب بودم و از جام تکون نمیخوردم..خسته بودم و بدنم کوفته بود و گلوم درد میکرد.. یکی نگفت چته ؟؟ همه فقط بلدن سرم غر بزنن..از موقعی که از کار زدم بیرون فقط دارم کارای تو خونه رو انجام میدم دیگه همه فکر میکنن وظیفم شده، هر جور بخوان رفتار میکنن، سر هر چیزی الکی غر میزنن،انگار من شدم یه دیوار کوتاه تو خونه که هر کی هر چی خواست بگه..تا اون موقع که کار میکردم غر متقاضیای همیشه ناراضی بود که هر کاری واسشون انجام میدادی ناراضی بودن و غر میزدن اینم از تو خونه بودن که اینجا هم باز باید غر بخورم ..یه بار بهم نگفتن این چند سال که کار میکردی وقت تفریح نداشتی،خسته ایی برو یکم واسه خودت خوش بگذرون، بگرد،از زندگیت لذت ببر.. همش غر،غر،غر..وقتی دیگه نمیتونم غر زدنشون و تحمل کنم و عصبانی میشم و جوابشونو میدم،میگن تو اعصاب نداری،بی اعصابی،مگه ما چی بهت گفتیم که اینجوری میکنی..نمیگن خودشون کاری میکنن اینجوری بشم و اینجوری رفتار کنم..میدونی چیه تقصیر خودمه..تا از کار زدم بیرون خودمو سرگرم کارای خونه کردم تا بیکار بودنم یادم بره..اینقدر سرگرمش شدم که تا به خودم اومدم دیدم شده وظیفم..یه بار نگفتن از کار زده بیرون روحیه درست و حسابی نداره،فکرش مشغوله،حس بد داره،حس اضافه بودن میکنه..یه عمر واسه خودش کار کرده دستش تو جیب خودش بوده حالا که نمیره سرکار حس بد داره و واسش سخته..اذیتش نکنیم..بذاریم یکم تو حال خودش باشه..با زندگیش کنار بیاد..متاسفانه دریغ از یکم درک..فقط دنیا رو از زاویه دید خودشون میبینن..منم خسته ام..کم اوردم..دلم میخواد برم یه جای دور و دیگه برنگردم..

طـــــــنیــن بــــــاران...
ما را در سایت طـــــــنیــن بــــــاران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tanin-baran-nsk بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 22 دی 1401 ساعت: 14:05